تا کی بجای دیگران پرواز کردن
پر را بدون عشق در مه باز کردن
بگذار در قار کلاغی گم شوم گم
وانگه دهان کوه را همساز کردن
من بی هوا شاهین سنگینی نبودم
ما را کجا و با مگس دمساز کردن
بگذار چشمانت زمشرق سر در آرد
خواهیم دیدن با قفس پرواز کردن
بازم مکن از گیسوی پر تابت ای عشق
تا از تبِ یلدای تو ره باز کردن
خوش دعوت شام لذیذ ِ چشم هایت
صبحانه را با بوسه ات آغاز کردن
فرهاد را با عشق سودایی چه سودا
آهو کجا ؤ ببر را آواز کردن
از شاعر فرهاد کریم پور